مولا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

باد های بخشش

06 تیر 1395 توسط رقيه خواجه محمدي خانميري

دودوست با پای پیاده از جادهای در بیابان عبور می کردند بین راه برسر موضوعی اختلاف پیدا کردند وبه مشاجره پرداختند .یکی از آنها از سر خشم برچهره دیگری سیلی زد. دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد؛ ولی بدون آن که چیزی بگوید، روی شن های بیابان نوشت :((امروز بهترین دوست من ،برچهره ام سیلی زد.))آن دودر کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند .تصمیم گرفتند قدری آن جا بمانند وکنار برکه آب استراحت کنند. ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید ودر برکه افتاد. نزدیک بود که غرق شود که دوستش به کمکش شتافت واو را نجات داد .بعد ازآنکه از غرق شدن نجات پیدا کرد بر روی  صخره ای از سنگ این جمله را حک کرد:((امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.))دوستش با تعجب پرسید: بعداز آنکه من با سیلی تورا زدم ،تو آن جمله را روی شن های صحرا نوشتی، ولی حالا این جمله را روی صخره حک می کنی؟

او لبخندی زد وگفت:وقتی کسی مارا آزار می دهد باید روی شن های صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش، آن را پاک کنند؛ ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند ، باید آن را روی سنگ حک کنیم، تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مولا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس